ای خدااااااااااااااااااااااا

بمیرم

چقدر خبر بد آخه

دارم می ترکم

یکی از بهترینا بازم از بینمون رفت

شهید شد

خدایا دیگه طاقت ندارم

بعد یه هفته سخت امروز اومدم دیدم یه گل رفت. چقدر لحظه شماری میکردم بیاد اما دیگه دیدار به قیامت گریه

خداجون قلبم داره از جا کنده میشه

 

 



تاريخ : جمعه 22 آذر 1392برچسب:, | 18:39 | نويسنده : parmis |

 

اون لبخندی که برای پنهان کردن دردت میزنی،
لبخند خداست به بنده اش
اون لبخندی هم که پشتش خدا باشه،
تمام مشکلاتو حل میکنه...



تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, | 14:26 | نويسنده : پری |

 

مهربانم

با تو عهدی ميبندم نا گسستنی

فراموش نشدنی

و ماندگار

قلبم را به تو هدیه میدهم

به تو که سر تا پای وجودت را ذرّه ذرّه دوست ميدارم


و به آن عميقاً عـشق ميـورزم


ای عزیز  ِستودنی


مهربان ِماندنی


نازنین ِخواستنی

بدان و آگاه باش که من

تو را


هيچگاه


هيچ کجا

هيچ لحظه ای

تنها نخواهم گذاشت

و لحظه ای از تو غافل نخواهم شد

مطمئن باش

تمام احساسات زیبای من عاقلانه و عاشقانه تقدیم تو مهربان باد ...



تاريخ : دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, | 13:51 | نويسنده : پری |



تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 14:14 | نويسنده : parmis |



تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 14:13 | نويسنده : parmis |

می خواهم همه ی دنیا باشم

در آغوش تو

می خواهم همه ی دنیایم

آغوش تو باشد

آقای من!

دنیایم را از من نگیر.

همینجور که ساده نگاه کنی

یا اخمالو

حتی در خواب

گوشه های لبهات

می خندد

نگاهت می کنم

نگاهت می کنم

و مست به خواب می روم

می شود صدایت را همیشه

در خواب من جا بگذاری؟



تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 14:0 | نويسنده : parmis |

تنهایی تو را

دست های من تاب نمی آورد

"کافی ست انار دلت ترک بخورد"

دانه دانه هاش

بریزد در دهان من

تا سرخی صدای خنده هایم

رنگ تو باشد

خودت را از آغوش من نگیر

آقای من!

دنیا در دستان توست

که آغاز می شود.



تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 13:5 | نويسنده : parmis |

وقتی هستی

هیچکس زودتر از من

لبخند نمی ‌زند به روی تو

حتی بیداری!

تو می‌دانی از مرگ نمی‌ترسم

فقط حیف است هزار سال بخوابم

و خواب تو را نبینم

هیچ‌کس زودتر از من

به باز شدن چشم‌هات نمی‌رسد

حتی خورشید ...

دست‌هام را صلیب می‌‌کنم جلو میزت

رو به زندگی

و هر چیزِ سخت

مصلوب ‌می‌شوم با تاجی از گل 

و رد انگشتانت

تنم را شیار شیار شعله ‌ور می‌کند

 وقتی هستی

همه‌ی هستی‌ام را با لبم می‌گذارم روی شانه‌هایت

وقتی هستی

نگاهم تاب نمی‌آورد

مثل رنگ روی تنت شُره می‌کنم

وقتی هستی

هیچ چیز کم نیست

خدا هم هست

آن بیرون جای پاش هم هست بر برف

چقدر رقصیده بود آن شب!

 



تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 12:2 | نويسنده : parmis |

 



تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 12:2 | نويسنده : parmis |

عشق من 

قلبت را فشرده ام در آغوشم

میرویم تا اوج احساس عشق 

تا برسیم به جایی که نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت

تا برسیم به جایی که من باشم و تمام وجودت

بیخیال همه چیز

باز کن برایم آغوشت

عشق من 

تو را در میان خویش گرفته ام 

من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام 

من که در تمام سختی ها در کنارت بوده ام 

تو چقدر خوبی که تا اینجا هم از دلت راضی بوده ام… 

شب میشود و دلتنگی هایم بیشتر 

چرا نمی رسد فردا

چند قطره اشک هم بیشتر…

فردا برسد و باز تو بیایی

من تو را ببینم و تو با عشق کنارم بمانی …

عشق زیبای تو

من عاشقم

تمام احساساتم به حساب قلب تو

خوب هوای قلبم را داری 

همین را میخواستم از خدا

تو چه احساس زیبایی داری

همین است که همیشه شادم

همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم…

عشق تو اینجاست در قلبم 

قلبی که درگیر است با یادت 

خودت هم میدانی خیلی وقت است که میخواهمت عشق من 

سرت را بگذار بر روی شانه هایم 

بگذار سکوت باشد بینمان

تا بشنوم صدای نفسهایت

تا برسم به جایی که در بر بگیرم تمام احساسات زیبایت را…

احساسی از تو

که با آن به اینجا رسیده ام 

که من هم مثل تو با احساس شدم

و در ساحل دلت امواج مهربانت را در میان گرفته ام

با تو همیشه در اوج عشق به سر میبرم

با تو هر جا که بخواهی میروم

با تو عاشقم و همیشه به قلبت عشق میدهم …

عشق میدهم تا عاشقانه بمانیم 

تا هر جا رفتیم در آغوش هم 

این شعر را برای هم عاشقانه بخوانیم…



تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 11:37 | نويسنده : parmis |

گاهی..

به چشم بر هم زدنی،

صبح می شود!

گاهی..

تا خود سحر نمی شود

که نمی شود!

 

گاهی..

به رقص اولین قلم،

واژه شعر می شود..

گاهی..

تا اذان صبح،

یک هجا هم نمی شود!

 

گاهی..

شبی دلت..

 برای دلی  تنگ می شود!

 گاهی..

هر چه زور می زنی،

نمی شود که نمی شود!!!



تاريخ : دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:, | 22:22 | نويسنده : پری |

 

پر از تنهاییم ای کاش بودی

که داره زندگیم از دست میره

یه آهنگی گذاشتم که میدونم

اگه گوشش کنی گریت میگیره

صدام از گریه ی دیشب گرفته

چه بارونی چه احساسی چه حالی

با اشکام باز مهمونی گرفتم

همه چی هست فقط جای تو خالی

دارم دنبال عکسامون میگردم

همونا که لب دریا گرفتیم

اگه ما سهم هم دیگه نبودیم

چرا توی دل هم جا گرفتیم؟

چه معصومانه افتادی تو این عکس

چه لبخند نجیبی رو لباته

تو میخندی و من گریم گرفته

چقدر این خونه تشنه ی صداته

تو یادت رفته وقتی گریه دارم

برای اشکای من شونه باشی

تو یادت رفته باید خونه باشی

باید پیش منه دیوونه باشی

نگو خونه بگو دیوار بی در

که سرتا پاشو خاموشی گرفته

مگه من توی تقدیرت نبودم

شاید دنیا فراموشی گرفته.....

 



تاريخ : دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:, | 14:12 | نويسنده : parmis |

منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست

تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست

دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعله ها کاشانه کرده

دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را زغم ویرانه کرده

من آن آواره بشکسته حالم
زهجرانت بُتا رو به زوالم

منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم

زِهَر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم

زحسرت ساغر چشمانم ای دوست
زبان از یکسره از باده کردم

دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
زهجر یار تا کی داغ داری؟

بگو تا کی زشوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟

پریشانم، پریشان روزگارم
من آن سرگشته ی هجر نگارم

کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم

زهجرت روز و شب فریاد دارم
زبیدادت دلی ناشاد دارم

درون کوهسار سینه خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم

چرا ای نازنینم بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی

چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی



تاريخ : دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,, | 12:40 | نويسنده : پری |

خـــــــــــــــدایــــــ ــــا !!!

از این به بــــعد بــــه مخلـــوقاتــــت یـــــک متــــــــرجم ضمیمـــه کن ......

اینجـــا هیــچ کــس هیـــچ کـــس را نمــــــیفهــــمـــــــــ ــد!!!!.......

 



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392برچسب:, | 15:51 | نويسنده : parmis |

بچه ها عشق قشنــگ است ولـی
سهم عاشق دل تنــگ است ولـی

بین معشـــوقه و عاشــــق گه گـاه
زندگی صحنه ی جنــگ است ولـی

دل معشـــــوقه و عاشـــــق با هـم
مثل آیینـــــه و سنــــگ است ولـی

با سیــــاهی و سفیــــــدی ترکیـب
عشق یعنی که دو رنگ است ولی

درد بسیــــار شکســــت عشقـــی
بدتـــــــر از زخم پلنــــگ است ولـی

دوستــــــانم همه تان می دانیــــــد
عشق بی زور تفنـــــگ اسـت ولـی

خودمـــــــانیم بـــــــــدون عشقــــی
کـــــــار دنیا همه لنــــگ است ولـی

بچه ها بـا همــــه ی ایـــــن اوصــاف
بخـــــدا عشق قشنــــگ است ولی



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392برچسب:بغض ِ بی واژه ,عاشقی کشک است,عشق قشنگ است ولی …, | 17:7 | نويسنده : پری |

 

 



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392برچسب:, | 14:53 | نويسنده : parmis |

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن

با ما چرا وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

 

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا



تاريخ : شنبه 9 آذر 1392برچسب:, | 14:5 | نويسنده : parmis |

سلام

چند وقت نتونستم به وبلاگ سر بزنم

اما اگه شد بازم مثل سابق فعالیت میکنم

به حق بارون رحمت خدا که داره چند وقته رو سرمون می باره براتون خوبیو خوشی آرزو میکنم

شاد باشین

 



تاريخ : جمعه 1 آذر 1392برچسب:, | 13:28 | نويسنده : parmis |