ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ،

ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ

ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ

ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .

 



تاريخ : پنج شنبه 4 ارديبهشت 1393برچسب:, | 15:49 | نويسنده : parmis |

 

بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع

 با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است ؟

 



تاريخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:56 | نويسنده : parmis |

دلتنگی چه حس بدی است....

تنهایی چه حس بدی است

کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

آشتی میدادش

و

که دوست داشتن چه کلام کاملی است

و من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!



تاريخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:45 | نويسنده : parmis |

 

 



تاريخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:4 | نويسنده : parmis |

 



تاريخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:3 | نويسنده : parmis |

 



تاريخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, | 11:55 | نويسنده : parmis |

 

اسمش آدم است

اما تو باور نکن

گاهی کاری میکند که از پس هیچ گرگی برنمی آید...

 



تاريخ : چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:, | 11:32 | نويسنده : parmis |

می‌میرد دلی کز عشق می‌گوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد

نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها


نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است

تو می‌مانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار

تو می‌خوانی
بهاران با ترنم‌های هر باران

تو می‌بینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق

تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت

الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی

تو در هر شعله می‌مانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر می‌خوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، می‌بوسد

دوباره عشق می‌جوشد
تو چون نوری
سیاهی می‌رود،
اما تو می‌مانی..

http://www.asheghaneha.ir/wp-content/uploads/2013/04/gol.jpg



تاريخ : سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:, | 12:55 | نويسنده : پری |

http://phow.ir/wp-content/uploads/2013/09/best_friends.jpg

دل من دیر زمانی ست که می پندارد:
« دوستی » نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
-دانسته-
بیازارد!

در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار،
هر سخن ، هر رفتار،
دانه هایی ست که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .

گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت

با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند
- شادی روح تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ، عطر افشان
گلباران باد



تاريخ : جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, | 16:48 | نويسنده : پری |

بعضی از آدم ها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید.

بعضی از آدم ها را باید نخوانده خط زد.

بعضی ها جلد زرکوب دارند و بعضی ها جلد ضخیم

بعضی ها جلد نازک و بعضی اصلا جلد ندارند.

بعضی از آدم ها دارای صفحات سیاه و سفیداند و

بعضی صفحات رنگی و جذاب دارند.

بعضی از آدم ها ترجمه شده اند و

بعضی تفسیر میشوند.

بعضی از آدم ها تجدید چاپ میشوند و

بعضی فتوکپی آدم های دیگرند.

بعضی از آدم ها قیمت پشت جلد دارند.

بعضی ها با چند درصد تخفیف به فروش میرسند.

بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمیشوند.

بعضی از آدم ها را باید جلد گرفت.

از روی بعضی ها بایدمشق نوشت و

از روی بعضی ها باید جریمه نوشت.

به راستی ما کدامیم؟؟؟؟

(قیصر امین پور)



تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, | 17:52 | نويسنده : پری |

http://irannaz.com/user_files/image/image8/0.075238001291587527_irannaz_com.jpg

«آدمهای ساده را دوست دارم.

همان ها که بدی هیچ کس را باور

ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند

همان ها که همیشه هستند،

برای همه هستند.

آدمهای ساده را

باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛

عمرشان کوتاه است.

بسکه هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوءاستفاده می کند یا

زمینشان میزند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب

“آدم” می دهند»

 



تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, | 17:48 | نويسنده : پری |

http://www.up.vahidweb.com/uploads/1334625282.jpg

پرسیدم...

چطور ، بهتر زندگي کنم ؟ 

با كمي مكث جواب داد :

گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس براي آينده آماده شو .

ايمان را نگهدار و  ترس را به گوشه اي انداز  .

شک هايت را باور نکن ،

وهيچگاه به باورهايت شک نکن .

زندگي شگفت انگيز است ، در صورتيكه بداني چطور زندگي کني .

پرسيدم ،

آخر .... ،

و او بدون اينكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم اين نيست که قشنگ باشي ... ،

قشنگ اين است که مهم باشي ! حتي براي يک نفر .

كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود ميداند آئين بزرگ كردنت را ..

بگذارعشق خاصيت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسي .

موفقيت، پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن ..

داشتم به سخنانش فكر ميكردم كه نفسي تازه كرد وادامه داد ... :

هر روز صبح در آفريقا ، آهويي از خواب بيدار ميشود و براي زندگي كردن و امرار معاش در

 صحرا ميچرايد ،

آهو ميداند كه بايد از شير سريعتر بدود ، در غير اينصورت طعمه شير خواهد شد ،

شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا ميگردد ، كه ميداند بايد از آهو سريعتر بدود ،

 تا  گرسنه نماند .

مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو ... ،

مهم اينست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خيزي و براي زندگيت ، با تمام توان و با تمام وجود

 شروع به دويدن كني ..

به خوبي پرسشم را پاسخ گفته بود ولي ميخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،

كه چين از چروك پيشانيش باز كرد و با نگاهي به من اضافه كرد :

زلال باش ... ،‌      زلال باش .... ،

فرقي نميكند كه گودال كوچك آبي باشي ، يا درياي بيكران ،

زلال كه باشي ، آسمان در توست



تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, | 17:32 | نويسنده : پری |

http://www.azadupload.com/uploads/server5-91/azadupload.com-13473943421.jpg

 

زندگيِ من آرام مي گذشت.

اتفاقي نمي افتاد..!

تا اين که سکوتي تمامِ وجودم را دگرگون کرد!

بي صدا آفتابي شد.. و دستِ مرا گرفت و به راهِ نوشتن کشيد!

آري سکوت!

سکوتي که مشحونِ تحمل هاست..

سکوتي که از دنيا بريده است!

کاش نبود.. اما وجودِ من آن را شديدتر مي کند.

آي..! اي سکوتي که بي رحمانه مرا غرقِ محبت مي کني!

نمي خواهم.. محبت نمي خواهم!

آي صداي آشنا!... بد آمدي..چند روزي جرقه زدي رفتي.

تماشاي تو وقت مي خواست

گوشِ من پاسخي نديد

دلم مي خواهد صدايت را بشنوم..

همين!



تاريخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, | 17:24 | نويسنده : پری |

http://www.downloadhi.ir/wp-content/uploads/2013/11/1112-300x300.jpg

 

یکی نوشت :این دنیا اگه حرفی داشت خدایش ساکت نبود


میخواستم بگم :خدای تو را نمی دانم اما خدای من لابلای آواز

مستانه پرستوهای عاشق خودنمایی می کند


خدای من زیر شرشر باران، روی خش خش برگ آواز می خواند


خدای من تنهاست اما صدای خوشی دارد، خدای تو را نمی دانم…



تاريخ : جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, | 11:16 | نويسنده : پری |
یه وقتایی...

یه وقتایی…

یه وقتایی… حتی حوصله ی خودتم نداری چه برسه به دیگران!

یه وقتایی… هیشکی حوصله ی خودشم نداره، چه برسه به تو!

یه وقتایی… همه ازت انتظار دارن که درکشون کنی، اما کَسی تو رو درک نمیکنه!

یه وقتایی… از همه انتظار داری که درکت کنن، اما تو کَسی رو درک نمیکنی!

یه وقتایی… یکی از تو خوشش میاد اما تو نه!

یه وقتایی… هم، تو از یکی خوشِت میاد اما اون نه!

یه وقتایی… حرفِ دلت رو به هزاران نفر میتونی بگی الّا به یه نفر..

یه وقتایی… حرفِ دلت رو به هیشکی نمیتونی بگی جز به یه نفر.!

یه وقتایی… فقط به حرفِ خودت میتونی اعتماد کنی نه دیگران!

یه وقتایی… به حرفِ همه میتونی اعتماد کنی جز حرف خودت!
و اینکه
یه وقتایی… با یه لبخند کوچیک میشه سر و تهِ یه قضیه رو هَم آورد..
همینطور که یه وقتایی با یه لبخندِ کوچیک میشه اوضاع رو خراب تر از اونی که هست کرد!

“پس لبخند بزن، شاید فردا روزِ بدتری باشه…”



تاريخ : جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, | 11:11 | نويسنده : پری |

من نمی دانم

و همین درد مرا سخت می آزارد،که چرا انسان

این دانا،این پیغمبر

در تکاپوهایش،چیزی از معجزه آن سوتر!

ره نبردست به اعجاز محبت،چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد

که هنوز

مهربانی را نشناخته است!

و نمی داند در یک لبخند

چه شگفتی هایی پنهان است!

من برآنم که در این دنیا

“خوب بودن”به خدا سهل ترین کارست.

و نمی دانم

که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است!

و همین درد،مرا سخت می آزارد.



تاريخ : جمعه 9 اسفند 1392برچسب:, | 11:1 | نويسنده : پری |

اگر لبخند میزنم به اجبار است...

چون باید زندگي کنم...

زندگي را دوست دارم...

بندگی را دوست دارم...

اینکه آزارم میدهد خستگيست!!

خستگي سخت است میشود آسانش کرد...

اما چطور!؟!؟

میشود کاری کنی تا که فریاد زنم!؟

تا بگویم خسته ام!؟

شاید آسان شود!!!

این چنین آزاد شوم...

با خیالی تخته تخت...



تاريخ : چهار شنبه 7 اسفند 1392برچسب:, | 21:11 | نويسنده : پری |

 

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها



تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, | 12:49 | نويسنده : پری |

 

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!



تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, | 12:39 | نويسنده : پری |

 

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !



تاريخ : چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:, | 12:33 | نويسنده : پری |