تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, | 14:23 | نويسنده : parmis |



تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:, | 14:5 | نويسنده : parmis |

 

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا
، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟



تاريخ : چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, | 17:17 | نويسنده : پری |

 

 سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی
! پناهم می دهی امشب ؟
.
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب ؟



تاريخ : چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, | 17:1 | نويسنده : پری |

 ديگر ناراحت نيستم ،

دلم تنگ نيست ،

تنها نيستم

كسي چي ميداند

شايد دعاهايم مستجاب شده اند

و راضي به رضاي خـــــــدا شده ام

 



تاريخ : یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:, | 15:20 | نويسنده : پری |

اي كدامين شب!

يك نفس بگشاي

جنگل انبوه م‍‍ژگان سياهت را!

تا بلغزد بر بلور بركه چشم كبود تو

پيكر مهتابگون دختري،كز دور

با نگاه خويش مي جويد

بوسه شيرين روزي آفتابي را

از نوازش هاي گرم دستهاي من.

 

دختري نيلوفرين،شبرنگ،مهتابي

مي تپد بي تاب در خواب هوسناك اميد خويش.

پاي تا سر يك هوس: آغوش.

 

و تنش لغزان و خواهشبار، مي جويد

چون مه پيچيان به روي دره هاي خواب آلود سپيده دم،

بسترم را.

تا بلغزد از طلب سرشار

همچو موج بوسه مهتاب

روي گندمزار.

تا بنوشد در نوازش هاي گرم دستهاي من

شبنم يك عشق وحشي را.

 

اي كدامين شب!

يك نفس بگشاي م‍‍ژگان سياهت را!



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:51 | نويسنده : parmis |

با توام ، با توخــــــــدا..
یک کمی معجزه کن
چند تا دوست برایم بفرست...
پاکتی از کلمه
جعبه ای از لبخند...

نامه ای هم بفرست
کوچه های دل من باز خلوت شده است...
قبل از اینکه برسم
دوستــی را بردند
یک نفر گفت به من: باز دیر آمده ای .... دوست قسمت شده است
با توام با تو خدا ....
یک دل قلابی ...
یک دل خیلی بد... چقدر می ارزد؟ ....
من که هرجا رفتم جار زدم : شده این قلب حراج ... بدوید... یک دل مجانی
قیمتش یک لبخند.... به همین ارزانــــی
هیچ وقت اما... هیچ کس قلب مرا قرض نکرد...
هیچ کس دل نخرید...

با توام... با تو؛ خـــــدا...
پس بیا... این دل من ... مال خودت...
من که دیگر رفتم اما...
ببر این دل را...
دنبال خودت



تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:43 | نويسنده : parmis |

 چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.

چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.

چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.

چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.

چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.

چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………

 



تاريخ : یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, | 12:24 | نويسنده : پری |

 می نویسم خاطرات با اشک و آه


در شبی غمگین و تاریک وسیاه


می نویسم خاطرات از روی درد


تا بدانی دوریت با من چه کرد



تاريخ : یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:37 | نويسنده : پری |

 

گاهی گمان نمیکنی و میشود


 

گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود


 

گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است


 

گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود


 

گاهی گدای گدایی و بخت نیست


 

گاهی تمام شهر گدای تو میشود…

 

 



تاريخ : یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:, | 11:27 | نويسنده : پری |