در سکوت شب می آید صدایی
می آید صدای گیتار از دور دستهایی
می نوازد پیر مرد از غم جوانی
می زند بر سیم گیتار زخم نهانی
نقش بسته بر دستانش سیم گیتار
که نشان می دهد از درد بسیار
دیگر نت هایش نمی خواند باهم
دیگر نمی دهد از خود صدای بم
سیم های بریده گیتارش
اشکهای جمع شده چشمانش
سخنان سنگ شده در گلویش
آرزوهای مرده در درونش
دستهای پینه بسته و خسته
گیتار پوسیده و شکسته
لباسهای ژولیده و کهنه
کفش های پاره و دریده
پاهای ناتوان خسته از رفتنش
همه نشان دارد از شب سردش
همه نشان دارد از شبی آرام
همه نشان دارد از تنهایی ناتمام
و پیرمرد مانده تنها با گیتارش
و می شکند گیتار سکوت شب تارش



تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:شعر,, | 14:25 | نويسنده : پری |

 این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 



تاريخ : چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:بچه های ناز و بلا,, | 13:46 | نويسنده : پری |

 

عبور باید کرد


صدای باد می آید، عبور باید کرد
و من مسافرم ، ای بادهای همواره!
مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید
مرا به کودکی شور آب ها برسانید
و کفش های مرا تا تکامل تن انگور
پر از تحرک زیبایی خضوع کنید
دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده پاک
و در تنفس تنهایی
دریچه های شعور مرا بهم بزنید
روان کنیدم دنبال بادبادک آن روز
مرا به خلوت ابعاد زندگی ببرید
حضور "هیچ" ملایم را
به من نشان بدهید.

*سهراب سپهری*



تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, | 13:5 | نويسنده : parmis |

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادن که مدهوش شدی


تو که آتشکدهء عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی


به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی


تو به صد نغمه٬زبان بودی و دلها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی


خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی



تاريخ : چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:, | 14:9 | نويسنده : parmis |

 ميگن سه موقع دعا برآورده ميشه:

يکي وقت غروب


يکي زير بارون


يکيم وقتي دلي ميشکنه


من وقت غروب زير بارون با دلي شکسته دعا کردم خدايا هيچ دلي نشکنه...

 



تاريخ : چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:دعا, | 15:17 | نويسنده : پری |