دوست دارم  شمع  باشم  در  دل شبها  بسوزم

روشنی  بخشم میان  جمع  و  خود  تنها  بسوزم

شمع  باشم  اشک  بر خاکستر پروانه  ریزم

یا سمندر  گردم  و در  شعله  بی  پروا  بسوزم

لاله ای  تنها  شوم  در  دامن صحرا  برویم

کوه  اتش  گردم و  در حسرت  دریا  بسوزم

ماه  گردم در شب  تاره سیه  روزان بتابم

شعله اهی  شوم خود را  ز  سر تا  پا بسوزم

اشک شبنم باشم و بر گونه گلها بلغزم

برق لبخند شوم در غنچه لب ها بسوزم 

یا ز همت پر بسایم بر ثریا همچون عنقا

یا بسازم آنقدر با آتش دل تا بسوزم



تاريخ : جمعه 31 مرداد 1393برچسب:, | 15:43 | نويسنده : پری |

واسه منو و عشقی که باختی ...

گریه کن

تو همون قفس که ساختی ...

گریه کن

واسه مرگ خنده هامون ...

گریه کن

تو به جای هر دو تامون ...

گریه کن

گریه کن واسه بغض تو دلامون

واسه مرگ خنده هامون

واسه اون غم چشامون

واسه اون خاطره هامون

واسه تنهایی دستات وقتی که منو نداری

وقتی قاب عکس خالی جلوی چشات میذاری

وقتی هیچ کسو نداری سر رو شونه هاش بذاری

گریه کن راهی نداری

گریه کن...

وقتی دستامو تو دستای یکی دیگه دیدی

واسه تنهایی دستات گریه کن

وقتی چشمام دیگه دنبال تو نیست

واسه تنهایی فردات گریه کن

وقتی هیچ کسو نداری

سر رو شونه هاش بذاری

گریه کن راهی نداری

گریه کن...

وقتی هیچ کسو نداری

سر رو شونه هاش بذاری

گریه کن راهی نداری

گریه کن...

 



تاريخ : سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:, | 16:11 | نويسنده : parmis |

من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم.
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگه گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمیارم
اگه تشنه تو خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من اون دردم که هر جایی پی مرحم نمی گرده
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه
من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه 
گه من ساقه ی خشکم به دریا دل نمی بندم 
اگه بارون پربارم به صحرا دل نمی بندم



تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 13:43 | نويسنده : پری |

من زندگي را دوست دارم 
ولي از زندگي دوباره مي ترسم !
دين را دوست دارم 
ولي از کشيش ها مي ترسم !
قانون را دوست دارم 
ولي از پاسبان ها مي ترسم !
عشق را دوست دارم 
ولي از زن ها مي ترسم !
کودکان را دوست دارم 
ولي از آئينه مي ترسم !
سلام را دوست دارم 
ولي از زبانم مي ترسم !
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي ترسم!
من مي ترسم پس هستم



تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 12:53 | نويسنده : پری |

پشت شيشه برف ميبارد 
پشت شيشه برف ميبارد 
در سكوت سينه ام دستي 
دانه اندوه ميكارد 
مو سپيد آخر شدي اي برف 
تا سرانجام چنين ديدي
در دلم باريدي ... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي 
چون نهالي سست ميلرزد 
روحم از سرماي تنهايي 
ميخزد در ظلمت قلبم 
وحشت دنياي تنهايي 
ديگرم گرمي نمي بخشي 
عشق اي خورشيد يخ بسته 
سينه ام صحراي نوميديست 
خسته ام ‚ از عشق هم خسته

 

فروغ فرخزاد



تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 12:43 | نويسنده : پری |