این روزها میگذره با تمام خوب و بدی هاش...

میگذره با همه قشنگی و زشتی هاش...

شباشم میگذره...

با همه تنهایی هاش...

با همه دلتنگیهاش...

یه روزی صدای قهقهه ی خنده مون تا آسمون می رسید...

یه روزی صدای گریه مونو با ریتم دوش آب حموم تنظیم میکردیم...

تا کسی صداشو نشنوه...

یه روز خوشحالشون کردیم...

یه روز ناراحتمون کردن...

یه روز حسرت داشتیم...

یه روز آرزو به دلمون گذاشتن...

میدونم مثل منم یه شبایی داشتین که از دست خدا هم کاری برنیامد...

 



تاريخ : جمعه 26 تير 1394برچسب:, | 13:25 | نويسنده : parmis |

بنام ایزد یکتا

سلام عاطفه عزیزم

این متنو حتما بخون

ما تو گروه دوستانمون یه رسم جالبی رو گذاشتیم که من اونو به بعضی از دوستامم هم پیشنهاد میکنم و تا حالا تاثیرش فوق العاده بوده و از خیلی تو دلی ها که ممکنه به خاطر عدم درک متقابل و گاها سوءتفاهم و سوء تعبیر پیش میاد جلو گیری میکنه و امروز من این روشو که نوشتن دلخوری هایی ست که به وجود اومده برای شما به یادگار میذارم.

عزیز امروز من از شما خیلی رنجیدم ... خیلی و میشه گفت از ظهر که اومدم وحشتناک فکرم مشغوله و دو سه باری گوله های اشک از گونه هام سرازیر شده...

دوستانم میگن برخلاف اینکه خودت خودتو شخصی محکم نشون میدی و به هیچ وجه دوست نداری بفهمن که ساده هستی واقعا ساده و زودباوری ...

عزیز امروز اتفاقی که افتاد که میشه گفت ما چندنفر به خاطر تفاوت در فرهنگ هامون یه نوع خاص باش برخورد کردیم... یکی ساده از کنارش گذشت یکی نفیش کرد و یکی هم تشویق ... اما در کل بشه راجع بهش حرف زد واقعیت اینه که فرهنگ اکثرمون اینه که موافق باش نیستن. به اینجاش کار ندارم چون مورد بحث من نیست

من به تیکه حرف آخر شما یه مقدار دلم شکست و اینکه شاید از مجموع این حرفایی که زده شد از طرف من و ممکنه برداشتهایی شده باشه از طرف شما که درست نباشه و تفکر شما رو راجع به من عوض کرده باشه که نتیجه ش شد حرف ظهر شما...

عزیز من تو فرهنگی بزرگ شدم که بیرون رفتن دختر و پسر و ارتباطشون و کادو خریدن و چیزخوردن توش مطروده و برای یه دختر پذیرفته شده نیست و وقتی عواملی دامن میزنه به نفی بیشتر اون عقل حکم میکنه که ازش فاصله گرفته بشه و یا تشویق بشه درش به فاصله گرفتن از موضوع ... نمونه ش همین مریم خودمون که داداشش واقعا از مجموع حرفایی که من تا به حال ازش شنیدم نشون میده که بسیار متعصب و مراقب خواهرشه و عقل منو توی دوست باید تو این مسیر طوری باشه که منع کنیم نه تشویق که اگر خدای ناکرده اتفاقات بعدی افتاد خودمونو ملامت نکنیم که کاش سکوت نمیکردم یا میگفتم نکن...

فرهنگ منو و تو و مریم واقعا این برنامه رو نمی پسنده و برای مریمی که تا به حال با پسری رفاقت نکرده بهتر بود که اتفاق نمی افتاد. من ظهر اومدم خونه به خاطر حرف شما که گفتی نت و حقیقی مثل همه و به کسی که میره بیرون و حضوری و مجازی با یه چشم نگاه کردی و میشه گفت گفتی تو با یکی که میره بیرون و با پسر رفاقت میکنه یکی هستی و من به شما گفتم خوب نبود من از این مدل دوستی ها خوشم نمیاد تشویق میکردی و گفتی منع نکن ... من اصلا منع نکردم و منظورم منع نکردن نبود کلا تشویق کردن به اون کار رو نفی کردم...

من خیلی بیشتر با شما و مریم ارتباط داشتم و متوجه شدم که مثل ما هستین اما لادن رو هنوز اطلاعی به اون صورت از فرهنگشون ندارم پس حرفی نمیزنم.

ظهر رفتم و مشاوره آنلاین پیدا کردم و دو ساعتی مخ به کار گرفتم و مخم تریت شد. و حکم ارتباط مجازی رو درآوردم. گفت چون مفسده ای درش نیست و رعایت میشه اشکالی نداره ولی اگه به قصد مفسده باشه پر از اشکاله.

اما انتهای کلام، عزیز من برای شما گفتم که دو تا اتفاق تو نت برام افتاد که توش منجر شد به خواستگاری کردن و بقیه ماجرا ها که در جریانشی و پرده از رازم برا شما برداشتم و گفتم نت رفتنم و ارتباطم کاملا عادیه و یه بار که داشت میرفت به سمت عاطفی برا همون که شرایطشو نداشتم کات کردم تا باز شکل عادی بگیره و خیلی مراقبم که به سمت گناه نره و بعد از این مدت که ما دو تا با هم دوستیم و از میشه گفت ریز و درشتم خبر داری تفکرت به من منفی باشه واقعا من دیگه حرفی ندارم و میشه گفت متاسفم برا خودم که دوست صمیمیم که همه جوره باش صاف و صادق در مسائلم و براش بدون چیزی کوچیک و بزرگمو گفتم فکر درستی نداشته باشه من دیگه چی میتونم بگم. کسی که از صبح تا شبم باهاشم  اخلاقمو دیده رفتارامو دیده باز فکر کنه که من دختر موجهی نیستم و بگه ارتباط تو با یکی که تو خیابون میره یکیه و خودتو داری توجیه میگنی واقعا چی میتونم بگم. من اصلا طرف حرفم اینجا مریم نیست به خدا مریم یه اتفاق بود و تلنگر که من یه کم بفهمم که عاطفه ته دلش چی در مورد ریحانه فکر میکنه .... از اول که دوستیمون شروع شد من همیشه نسبت به شما و حرفاتون حسن ظن داشتم و با وجود اینکه گاها خودت توضیح بیشتر میدادی هیچ وقت کوچکترین فکر بدی راجع بهت نکردم اصلا به خودم همچین اجازه ای ندادم اما امروز تو ...

من حتی تو رو با خودم تو محیطایی که میرم بردم که ببینی تو این جو ها همه جور آدم هست و تو انتخاب میکنی که جواب کدوم رو بدی و کدوم رو به قول خودت سگ محل کنی...

شما دختر عمه منو تو دوره دانشجوییش دیدی و اتفاقاتی که افتاده بود... فرهنگ شما و عمه ت و خاله ت یکی نیست و درست نبود که دختر عمه منو به من تعمیم بدی شاید من بد متوجه شدم و شما منظورت چیز دیگه بود اما تو اون شرایط من اینو از حرفت گرفتم

گفتن این حرفا برا این بود که خودت بدونی من از حرفت ناراحت شدم ... یکی اینکه گفتی منع نکن در حالی که منع نبود ... دلسوزی شاید شاید چیز دیگه و اینکه گفتی تو که میری نت با اون که میره بیرون عادیه و یکی...

خیلی دلم شکست ... میدونی هرچی بترسی از اینکه فکری راجع بهت نشه بدتر میشه به خصوص اونا که پیش دلت عزیزترن

حالا ممکنه بگی تو زود رنجی و برا خودت تعبیر میکنی اما باور کن حرفات خیلی برام سنگین بود. دیگه برات درد دل نمیکنم

 

 



تاريخ : پنج شنبه 25 تير 1394برچسب:, | 19:50 | نويسنده : parmis |

میدونی...

دلم تنگ شده برا اینکه یه آشنا یه صمیمی یه رفیق دنج و قدیمی بازم بیاد اینجا تو خلوت من

نوشته هامو بخونه

نظر بذاره

تا باز دلم پر بکشه به سمتش

نفس عمییییق بکشم

و ششهامو پر کنم از هوای عشق اون

دلم خیلی براش تنگه

هر جا هست سلامت باشه

خیلی دوستش دارم

خیلییییی

خجالتی

 



تاريخ : یک شنبه 21 تير 1394برچسب:, | 20:25 | نويسنده : parmis |

نمیدونی از اولین آدما چقدر از نبود تو ترسوندنم

یه دنیا می گفتن دلش با تو نیست

یه دنیا کناز تو سوزوندنم

با این که خیلی بد شنیدم ازت

ولی نخواستم یکیشو باور کنم

می خواستم به هر شکلی هست

قلبتو به این احساسی که هست بهتر کنم

خواهش نمی کنم تو بی رحم تر نشو

عبور نکن ازم از این بد تر نشو

این ساده رفتنت عین شکنجمه

منفور نکن منو تو چشمای همه

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 21 تير 1394برچسب:, | 20:10 | نويسنده : parmis |